جدول جو
جدول جو

معنی بالش آباد - جستجوی لغت در جدول جو

بالش آباد(لِ)
دهی است از دهستان کراب بخش حومه شهرستان سبزوار که در 37 هزار و پانصد گزی شمال باختری شهرستان سبزوار واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 662 تن سکنه، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بن شن و پنبه و شغل مردمش زراعت و کرباس بافی و راهش مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانش آباد
تصویر دانش آباد
آباد شده به دانش، جایی که به علم و دانش آبادی و رونق گرفته، مرکز و محفل علم و دانش، برای مثال نیست در هیچ دانش آبادی / فحل و داناتر از من استادی (نظامی۴ - ۶۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
دهی است از دهستان کوچک زهان، بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 103هزارگزی جنوب خاوری قائن. هوای آن سرد و دارای 19 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه وارداک است که در شهرستان مشهد واقع است و 261 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد در 16 هزارگزی شمال باختری چالانچولان و 5 هزارگزی باختر شوسۀ بروجرد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 370 تن شیعه هستندکه به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیّه که 165 تن سکنه دارد. محصول آن غلات، توتون، چغندر و حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش جغتای شهرستان سبزوار است که 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان مشک آباد است که در بخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و 531 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لالاباد. از بلوکات بارفروش، عده قرای آن 32 و مساحت دو فرسنگ در دو فرسنگ و مرکزش بابل کان. حد شمالی آن جلال ازرک. حد شرقی بلوک ساسی کلام. حد جنوبی قسمتی از بلوک دشت سر و حد غربی بلوک دشت سرآمل. نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان بابل. واقعدر جنوب باختری بابل و طرفین راه شوسۀ بابل به آمل. معتدل و مرطوب و آب قراء آن از رود خانه کاری است که از رود هراز منشعب میگردد. محصول آن برنج و مختصرصیفی و کنف و غلات و پنبه و نیشکر است. این دهستان 38 آبادی و در حدود 8600 تن سکنه دارد. قراء مهم آن: بابلکان و المن آباد و اسبوکلا و اندی کلا و کردکلا است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به لالاباد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لِ)
قریه ای است در دوفرسنگی مشرق شیراز. (فارس نامه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال دورود کنار راه مالرو کاغه به همیانه. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل. دارای 279 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، دارای 125 تن سکنه، آب آن از رود خانه بادین آباد، محصول آن غلات، توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی آن جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج، دارای 124 تن سکنه، آب آن از رود خانه قره سو و سراب روانسر، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و چغندرقند است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
قصبۀ مرکز بخش جنت آباد شهرستان مشهد، 180000گزی خاور مشهد، 12000گزی باختر جنت آباد. دامنه، معتدل، سکنه 357 تن. آب آن از قنات. محصول غلات، ذرت، پنبه، تریاک، منداب، میوجات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه اتومبیل رو. ادارات دولتی، بخشداری، دارایی، بهداری، آمار، گمرک، دبستان، دفتر ازدواج و طلاق، ژاندارمری، تلفن و 7 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام آبادیی است در شرق شهر کرمان در بن درسرآسیاب، و به بن دربالی آباد نیز معروف است، صاحب تاریخ کرمان (وزیری) گوید: بعلیاباد را این زمان باغ سرآسیاب گویند، (ص 86)، ظاهراً این آبادی منسوب است به ابوعلی بن الیاس حاکم کرمان که از جانب سامانیان بر این نواحی حکومت داشته است و به باعلی آباد تغییر صورت یافته و بعلی آباد شده و امروز مردم بالی آباد گویند، و رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 61 و 86 و 93 و 180 و 463 و فهرست تاریخ سلاجقۀ کرمان و مواهب الهی ص 120 شود، جمعی برهمن بمعنی وزیر در لغت هندی، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
آبادشده بدانش. علم آباد. آنجاکه بعلم و دانش آباد و معمور شده باشد:
نیست در هیچ دانش آبادی
فحل و داناتر از من استادی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان. واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری قیدار و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی واقع در کنار رودخانه با آب و هوای مناطق سردسیری. دارای 506 تن سکنه که زبانشان ترکی و مذهبشان شیعه است. رود خانه خررود از آنجامیگذرد. محصولات این ده غلات، بنشن و قلمستان و شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی می باشد. راه این ده مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام محلی در کنار راه نطنز بمورچه خورت میان حسن آباد و رحمت آباد در 18500 گزی نطنز
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام شهری به مداین و معرب آن ساباط است. (از اصمعی). این شهر در یک فرسخی زیر شهر بهرسیر (به اردشیر) از شهرهای مداین واقع بوده است. (از جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 36). و رجوع به ساباط در همین لغت نامه شود، سنگها که در سرا و جز آن گسترده باشند. (منتهی الارب). حجر و سنگ که در خانه فرش شود. (از اقرب الموارد). تخته های سنگ که بدان زمین را فرش کنند. (از المنجد)، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، اسفالت، هر زمین که بر آن سنگ یا خشت پخته گسترده باشند. (منتهی الارب). زمین که بوسیلۀ ’بلاط’ یا بوسیلۀ آجر فرش شده باشد. (از اقرب الموارد) : مسجدها الجامع من أجمل المساجد، فی صحنه برکه ماء و یطیف به بلاط عظیم الاتساع. (ابن بطوطه)، بلاطالارض، روی زمین، یا منتهای صلب از زمین. (منتهی الارب). رویۀ زمین، و گویند منتهای صلب از آن، و گویند آنچه سخت باشد از متن و پشت آن. (از ذیل اقرب الموارد)، بلاطالملک، کاخ شاهی، و مجازاً، مجلس و بزرگان پادشاه. (از المنجد). دربار. دربار شاهی، بخیل. (اقرب الموارد)، فقیر و معدم. (اقرب الموارد) .گویند ’ماذا یأخذ الریح من البلاط’، یعنی باد از شخص بخیل یا از فقیر چه گیرد. (از اقرب الموارد)، هی حسنه البلاط، مجازاً، یعنی او زنی است زیبا هنگام برهنگی. (از ذیل اقرب الموارد از الاساس)
لغت نامه دهخدا
(بُ زِ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 451 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیوان درۀ شهرستان سنندج که در 6 هزارگزی شمال حسین آباد بر کنار راه شوسۀ فعلی سنندج به سقز واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 360 تن سکنه، آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و توتون و حبوبات و لبنیات و صیفی و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد که در 18 هزارگزی باختر مهریز و22 هزارگزی راه شوسۀ یزد به انار واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 485 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و صیفی و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام آبادی است نزدیک کرمان که ایجاد آن منسوب به ابوعلی بن الیاس حاکم زمان سامانی در کرمان است. رجوع شود به به علیاباد و همچنین به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص قیا - 61- 86- 93- 180- 463
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانش آباد
تصویر دانش آباد
مرکز علم محفل دانش
فرهنگ لغت هوشیار
از دهکده های متروکه ی زیارت واقع در استرآباد رستاق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از قرق منطقه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در منطقه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی